بی تی الن
بی تی الن

بی تی الن

BT ALiEN-ملاقات با فضایی ها هنگام تعویض چرخ + 18

این پست ممکن است برای برخی افراد مناسب نباشد +18


 

ساعت 1 نیمه شب، Dionisio Llanca راننده کامیون تجربه بسیار عجیبی رو کسب کرد!

او در حالت فراموشی کامل به بیمارستان باهیا بلانکا وارد شد ...

3 روز بعد وقتی حافظه ی او برگشت تجربه بسیار عجیب خود را بازگو کرد که در مسیر H3 با موجودات فضایی ای که نمونه خون او را نیز برداشته بودند برخورد کرده بود....

وقتی Dionisio در 27 اکتبر شنبه دیر از خواب بلند شد لباس های خودشو پوشید و ناهارشو خورد که آماده کارش بشه... او هنگان رانندگی چرت میزد چون میدونست راهش خیلی طولانیه

ساعت 6 اولین استراحت خودشو کرد و برای مشاهده سریال تلوزیونی ماشینشو متوقف کرد!

نزدیک 10 شب شروع به خوردن شام کرد "گوشت گاو ،سالاد و دو لیوان Cepita نوشیدنی ای غیر الکلی" به همراه عمویش Enrique دقایقی پس از نیمه شب با عمویش خداحافظی کرد و به کامیونش برگشت "Dodge 600" که با مصالح ساختمانی پر شده بود که باید به ریو گالگوس می برد یک سفر دو روزه پیش روی او بود...

پس از 12 سال رانندگی او به کارش مسلط بود اون فهمید که لاستیک راست عقب مشکلی داره اما او بی محلی کرد تا آنجایی که در پمپ بنزین حدود ساعت 1 شب متوقف شد

او شروع کرد به تعویض تایر ها  او میگوید "در شانه ی راه ترمز کردم هیچ کسی آنجا نبود خیلی متروکه بنظر میرسید اما به یک دفعه کل جاده با یک نور شدید زرد روشن شد که نزدیک 2 کیلومتر فاصله داشت بخاطر رنگش من فکر کردم نور بالای پژو و من به کارم ادامه دادم چند ثانیه گذشت و نور بیشتر میشد و کل ناحیه را فرا گرفت اما الان نور شبیه یک نور دستگاه جوشکاریه آبی رنگه ، در همون لحظه زانو های من بی حس شد و به زمین افتادم اصلا نمیتونستم از جام پاشم خیلی تلاش کردم در همون وقت یک وسیله معلق که 7 متر ارتفاع داشت با زمین وسه موجود که تا شانه ی من قد داشتند جلوی من اومدند و منو نگاه کردند..."

"شرایط جوری بود که اصلا نمیتونستم حرف بزنم اون سه موجود برای مدت طولانی ای به من خیره بودند فکر کنم یکی زن بود و زنه بین دو مرد دیگه ایستاده بود حدس میزنم زن باشه به دلیل شکل سینه هاش و موی بلندش یه جورایی بلوند بود... مرد ها هم بلوند "بور" بودند و موی مشکی کوتاهی داشتند هر سه یه قد داشتند حدود 170 بودند و یک لباس داشتند لباس خاکستری شکلی که کامل سایز آنها بود پوتین های زرد و دستکش های زردی که تا بازوی آنها میومد اونا هیچ گونه کمربند سلاح زره و چیزایی شبیه این نداشتند صورت هاشون شبیه ما بود و چشم هایی شبیه ژاپنی ها داشتند اونا شروع کردند به صحبت با هم به زبانی که برای من نامفهوم بود صداشون شبیه رادیویی پر از نویز بود یکیشون منو از یقه سویشرتم گرفت و منو حمل؟ کرد خیلی محکم بود اما بدون خشونت .... من میخواستم صحبت کنم اما صدام در نمی اومد .... یه وسیله ای شبیه تیغ صورت بهم وصل کردند به انگشتم که چند ثانیه ای متصل بود اما عجیب بود درد نداشت وقتی منو رها کردند دو قطره خون روی انگشتم بود بعد از اون نمیدونم به چه دلیل اما چیزی یادم نمیاد......"

Dionisio چیزی یادش نمیاد نه اسمی نه شکل خاص دیگری نه خونه اش..... اما وقتی بیدار شد او 9 کیلومتر و 600 متر از محل برخورد فاصله داشت او در Rural de Bahia بود در صبح بی حال بود توسط محلی ها وقتی اون رو به بیمارستان بردند لباس هاش دست نخورده بود......

پس از به هوش اومدنش وقتی وسایلشو چک کرد دید ساعت و سیگار و فندکش نیست اون از ماشینش خیلی نگران بود وقتی به پلیس راجبه ماشینش گفت آنها گفتند اون ماشین در همان جا جک خورده و یک تایر آماده تعویض نیز در کنارش هست!! خیلی عجیب است!!!

اون حافظشو کامل از دست داد و اولین چیزی که یادش میومد همون شب است و نمیدونه از کجاست، چه شهری، همینطور خانوادش کی هستند، فقط عموش رو به ذهن داشت

وقتی پلیس ها از او راجبه یوفو ها پرسیدند او میگفت من به اینها اعتقاد نداشتم و نمیدونم هیچی راجبشون!

دکتر ها به او لقب بیگناه دادند!!!! در کل او اصلا نمیخواد به اون شب فکر کنه




منبع به همراه متن انگلیسی http://nationalufocenter.com

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.